http://toash210.ParsiBlog.comسايت پزشكي دكترتوحيد اشرفيParsiBlog.com ATOM GeneratorFri, 29 Mar 2024 09:04:49 GMTدكترتوحيداشرفي10110tag:toash210.ParsiBlog.com/Posts/1/%d9%88%d8%b1%d9%88%d8%af+%d9%81%d8%b1%d8%b2%d9%86%d8%af%d8%af%d9%8a%da%af%d8%b1%d9%8a+%d8%a7%d8%b2%d8%ae%d8%b7%d9%87+%d8%b3%d9%84%d9%85%d8%a7%d8%b3+%d8%a2%d8%b0%d8%b1%d8%a8%d8%a7%d9%8a%d8%ac%d8%a7%d9%86+%d8%a8%d9%87+%d8%b9%d8%b1%d8%b5%d9%87+%d8%a2%d9%85%d9%88%d8%b2%d8%b4+%d9%be%d8%b2%d8%b4%da%a9%d9%8a/Thu, 19 Nov 2009 17:29:00 GMTورود فرزندديگري ازخطه سلماس آذربايجان به عرصه آموزش پزشکي<div dir='rtl'><p style="text-align: center;"><img title="دکتررحمت سخني - دکتر توحيد اشرفي" src="PhotoAlbum/sahand2728/080720092345.JPG" alt="دکتررحمت سخني - دکتر توحيد اشرفي" width="333" height="246" / onload="ResetWH(this,470);"></p>
<br><p style="text-align: center;"><span style="font-size: large;"><span style="color: #ff0000;"><span style="font-family: arial,helvetica,sans-serif;"><span style="font-size: medium;">ورود فرزندديگري ازخطه سلماس آذربايجان به عرصه آموزش پزشکي</span></span> </span></span></p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #808000;"><span style="color: #ccffff;">کسي به در چوبي مان مي کوبد .حتما ناشناسي اذن دخول ميخواهد ، مادرازگوشه حياط خاکي بسيار بزرگ مان ميگويد: پسرم رحمت حتما مهمان غريبي است که وارد نميشودبرو ببين کيه ؟ با کمي من من کردم ميگويم : مادر اکبر به در نزديکه اون بره ضمنادرماکه هميشه بازه خودش بيايد. مادر صدايش را بلند ترميکندو ادامه ميدهد اکبر خيلي بچه است رحمت پسرم برو دم در ،حتما بنده خدا حاجتي دارد ،نکند نيازمندي باشد و پيش خدا شرمنده بشيم ، زود برو جلوي در ببين کيه؟ ! از بازي دست ميکشم ودوان دوان بطرف در ميرم ولي کسي را نمي بينم کمي دورتر دوچرخه سواري ميبينم که روي دوچرخه اش کيسه اي است پر از کاغذ که با با زن همسايه صبحت ميکند. تا مرا ديد گفت: پسرم چرا جواب نميدهيد؟ من هاج و واج به او نگاه ميکنم و او ادامه ميدهد : نامه اي از اصفهان برايتان آوردم بگو از اهالي خانه يکي بياد تحويلش بگيره ،دوان دوان دادکشيدم :مادرمادر بيا آقايي اومده و برايمان کاغذ نقاشي آورده است !! مادرم که در پختن نان به مادر بزرگم کمک ميکرد، زود چادر به سر کرده و گفت : بگو بيايند تومن آلان ميايم. مادرم با کمي تاخير اومد و موقعي که اومد دستش سيني پرميوه و چاي ونان تازه اي بود که مادر بزرگم پخته بود ، روکرد بمن و گفت ايشان آقاي پستچي هستند و فرد زحمت کشي هستند. آقاي پست چي نامه را داد و با هزار زحمت و تعارف ما چايي و قسمتي ازنان تازه را قبول کرد و رفت . همه بچه هاي کوچه از قد ونيم قد دورمان جمع شده بودند وبا تعجب به نامه اي که دست مادرم بود نگاه ميکردند. کم کم سرو کله زنهاي کوچه نيز پيدا شد.بنده خداها اکثرا بيسواد بودند، مادرم نيز اون زمانها فقط سواد خواندن و نوشتن اکابر داشت . مادرم پاکت نامه را باز کرد و با زحمت نامه را کلمه به کلمه براي دهها نفري که در حياطمان جمع شده بوده و هر کدام يک اتفاقي را از محتواي نديده و نخوانده نامه !! پيش بيني ميکردند ، خواند همه سکوت کرده بودند . نامه از خاله ام که در اصفهان زندگي ميکرد بودنامه حاکي از دلتنگي و دوري شان بود. اون موقع ما در اروميه مرکز آذربايجان غربي زندگي ميکرديم .مادرم بنده خدا هرموقع نامه برادر و خواهريش را ميديد يا ميخواند گريه ميکرد مادرم از بچگي يتيم بود و هيچگاه پدرش را نديده بود به همين دليل خواهرهايش را بسيار دوست مي داشت .کم کم همزمان با مادرم اشک همه همسايه ها از چشمانشان سرازير شد اين اشک ريزان به همه سرايت کرد طوري که همه بچه ها و من نيز نيز شروع کرديم به گريه البته علت گريه را نميدانستيم .بالاخره احساسات پاک حاضرين باعث گريه ما شده بود .وقتي اين خاطره ساده را با امروزبا اين همه پيشرفت مقايسه ميکنم احساس خوب و مطلوبي پيدا نمي کنم .چرا که با وجود وسيله اي بنام اينترنت با هزاران کيلومتر در عرض چند ثانيه ارتباط برقرار ميکينم ولي نميدانم چراحتي لحظه اي دچار احساساتي پاکي مثل سالها قبل نميشويم واقعا نميدانم چرا؟. ولي اين دليل نميشود فوايد بسيار عالي پيشرفتهاي جامعه کنوني را مد نظر قرار ندهيم دشمن پشت درهايمان کمين کرده و اکثر مرزهاي ميهن اسلاميمان مملو از دشمنان قسم خورده اين مرزوبوم هست .بسيار ساده انديشي هست که پيشرفت را دشمن به خانه هايمان بياورد ولي به منافع ما طمع نداشته باشد ما فرزندان ايران اسلامي مخصوصا آذربايجان بايد از همين وسايل ارتباطي دشمن را پشت خاکريز از بين ببريم واز چيزي نهراسيم بسيار حسودان وناآگاهني هستند که به کار ماميخندندو به خاطر بيسوادي و جهل زخمهاي جانکاه در بدنمايان گذاشته و خواهند گذاشت به کوري دشمن و افراد منافق در عرصه علم و دانش بپا خاسته و محکم خواهيم ايستاد.امروز که سايت فوق را طراحي ميکنم بعد از ظهر پنج شنبه هست از خوانندگان محترم درخواست ميکنم در صورت امکان به روح والدين شهيدم شهيده خانم جمليه رمضان شيخ سرمست و شهيد محمد سخني فاتحه اي بفرستيد.اما اصل موضوع بعد اين کلمات نسبتا طولاني ،معرفي فرزند آگاه ديگري از خطه هميشه سبز و قهرمان پرور آذربايجان غربي از شهرستان تاريخي سلماس بنام آقاي دکتر توحيد اشرفي است که به حق فردي با سواد بوده واز اين به بعد مديريت اين سايت بعهده ايشان خواهد بود .ورود اين پزشک مسلمان دانشمند را به عرصه آموزش و مشاوره پزشکي از طريق اينترنت را به تمام علاقمندان کشورعزيز ايران اسلامي را تبريک گفته و ازخداوند متعال سعادت و عاقبت بخيري براي ايشان و سلامتي و شفا را براي تمام بيماران دنيا را خواستارم </span>.</span></p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff0000;">با سپاس دکتر رحمت سخني از مرکز آموزشي درماني امام خميني (ره) اروميه طراح سايت</span></p>
<br><p style="text-align: justify;"><span style="color: #ff0000;"><a href="http://www.rs272.com">www.rs272.com</a></span></p> </div>دكترتوحيداشرفي